من که شد زندان هارون قتلگاهم
بی گناهی نزد هارون شد گناهم
ای خدا ای حیّ بی چون
نجِّنی مِن حبس هارون
رو به روی خاک زندان می گذارم
یا رضا می گویم و جان می سپارم
ای خدا ای حیّ بی چون
نجِّنی مِن حبس هارون
بار الها این قفس روزن ندارد
تا نسیمم بویی از معصومه آرد
ای خدا ای حیّ بی چون
نجِّنی مِن حبس هارون